معرفی وبلاگ
این وبلاگ درباره هشت سال دفاع مقدس و پیرامون آن راه اندازی شده است.در صورت داشتن هرگونه پیشنهاد و انتقاد به ما اطلاع دهید. با وبلاگ های مرتبط تبادل لینک می کنیم.در صورت تمایل ما را با نام نوید شهادت لینک کرده و به ما از طریق نظرات اطلاع دهید برای شادی روح امام و شهدا صلوات
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 24480
تعداد نوشته ها : 25
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب
GraphistThem252

همدان، عرصة نام آوران

شهرستان همدان در طول درة وسیعی که از دو طرف به کوههای بلند و ارتفاعات الوند محصور می‌باشد، واقع شده است و با مساحت 13550 کیلومتر مربع، از شمال به بیجار، زنجان و قزوین، از مشرق به ساوه و تفرش، از جنوب به اراک، ملایر، تویسرکان و کرمانشاه و از مغرب به کرمانشاه،‌سنقر و قروه محدود است.

این شهر در اواخر سال بیست و سوم هجری به دست سپاهیان اسلام به فرماندهی جریربن‌عبدالله بجلی به صلح گشوده شد. گسترش اسلام در این ناحیه، نیروی معنوی توأم با شور و شوقی را در بین اهالی آن پدید آورد و پس از چندی همدان در پی شکوفایی شگفت‌انگیز خود که اسلام به آن عطا کرده بود کنون ایمان، اندیشه، علم و عرفان شد و در پرتو این درخشش روحانی، گروه زیادی از افراد آن در طول قرون و اعصار توانستند تواناییهای فکری و نبوغ علمی خویش را بروز دهند و در توسعه و گسترش تمدن اسلامی سهمی را عهده‌دار گردند. به برکت معنویت اصلام صدها متفکر، محقق، محدث، ادیب و دانشور با تألیفات گرانسنگ شکوفایی فرهنگی را موجب گردیدند. اماکن متبرک مذهبی، مواریث غنی فرهنگی و وجود کثیری از دانشوران همچون ابوعلی سینا، ملاحسینقلی همدانی، عین القضاه همدانی، سید جمال‌الدین اسد‌آبادی و هویت غنی فرهنگی این شهر را سبب گشته‌اند.

یکی از طلایه‌داران کاروان فرهنگ و انیدشه در همدان، سید علی ابن سید شهاب‌الدین همدانی معروف به میرسید علی همدانی (714-786 هـق) است که از تبار علوی و سادات حسینی می‌باشد.

وی در زمرة عارفان متشرّع است که در آثار و نوشته‌های خویش مکرّر به رعایت امور شریعت هشدار داده است. احکام شریعت اسلام به همت او در سرزمین زخم خوردة کشمیر رونق گرفت. زیرا در سنین جوانی به منظور ترویج اسلام به قارة هند رفت و در کشمیر اقامت گزید و در همان نواحی چشم از جهان فرو بست و اولاد و بستگانش همان جا ماندگار شدند. در طی قرون متمادی بستگان این علم ربانی و عارف صمدانی، جمعیت نسبتاً کثیری را تشکیل داده‌اند که همگی به سادات همدانی مشهورند. تشیع این سید والا گوهر، از تبار علوی او و هم از آثارش ـ از جمله رسالة "المودهُ فی القُربی و اهل العباء" و رساله‌ای که قاضی نورالله شوشتری و شیخ آقا بزرگ تهرانی از آن به عنوان "اثباه التشیع" یاد کرده‌اند ـ و نیز از اشعارش هویداست؛ مثل این سروده:

پرسید عزیزی که علی اهل کجایی

گفتم به ولایت "علی" کز همدانم

نه زان همدانم که ندانند علی را

من زان همدانم که علی را همه دانم

پدر

روحانی فرزانه و عالم متعهد، مرحوم حاج شیخ "محمد مفتّح" از واعظان مشهور همدان بود. در کمال اخلاص و زهد و صداقت زندگی می‌کرد و در بین مردم مسلمان آن سامان، احترامی بسزا داشت. او به خاندان رسالت و امامت علیه‌السلام عشق می‌ورزید و چون تبحّری تمام در عرصة ادب فارسی و عرب داشت، اشعار بی‌شماری در مدح و منقبت و رثای اهل بیت علیه‌السلام سروده بود، شیخ محمود، علاوه بر سخنوری و وعظ، به تدریس ادبیّات فارسی و عربی در حوزة علمیة همدان نیز می‌پرداخت.

از میلاد تا مدرسه

محمّد مفتح، در سال 1307 ش در خانه چنان پدری دانشمند و روحانی، دیده به جهان گشود و از ابتدای زندگی تحت تربیت سالم خانوادة پاک و دانش دوست و علاقه‌مند به خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله رشد کرد و بزرگ شد.

دانش طلبی در سایة معنویت، از همان دوران شیرخوارگی با جانش عجین شد و تا آخر با او بود. او پویش علم و عمل صالح را از پدری عالم و عامل و مادری پاکدامن و فضیلت پرور، در کلاس تربیت خانوادگی آموخت و بی‌آنکه پایش بلغزد، گام در طریق صلاح و فلاح گذاشت و به دنبال دانش و کردار نیک رفت و راهی به حریم مردان خدا یافت. از هفت سالگی پایش به مدرسه باز شد و به تحصیل دروس ابتدایی پرداخت. در زمینة ادبیات، از پدر ادیب و شاعرش نیز به فراخور استعدادش بهره‌مند می‌شد. علاوه بر آن، گفته‌اند که محمد، در همان دوران دبستان، گاه‌گاهی همراه پدرش به مجالس وعظ و سخنرانی می‌رفت وبعضی وقتها، پس از پایان سخنان پدرش، قبل از آنکه پدر از منبر پایین بیاید، او برمی‌خاست و با صدای زیبا و دلنشین خود، به ذکر مصیبت اهل بیت می‌پرداخت.

در سایة تربیت فقیهی عارف

آیت الله العظمی آخوند ملاعلی همدانی ـ رضوان‌الله علیه ـ یکی از شخصیتهایی است که جرعه‌هایی از چشمه اندیشه را در کام شهید مفتح ریخت و در تکوین اندیشه‌های آن شهید نقش بارزی داشت. بدون شک مجاهدتهای فکری و کوششهای فرهنگی این فرزانة عالیقدر در حرکتهای فرهنگی و تبلیغی دکتر مفتح بسیار مؤثر بود.

علی‌بن ابراهیم معصومی معروف به آخوند ملاعلی همدانی در سال 1312 هـ.ق در یکی از روستاهای بخش سردرود به نام "وَفْس" به دنیا آمد. وی پس از فراگیری مقدمات درآغاز جوانی به همدان رفت و نزد اساتید و علمای نامدار این دیار ادبیات عرب، معانی و بیان و سطوح فقه و اصول را آموخت سپس برای تکمیل مراتب علمی و آموختن کلام، فلسفه و هیئت به تهران رفت و حدود پنج سال از اساتید فن خصوصاًُ حکیم و عارف ملامحمد هیدجی زنجانی (شاگرد حکیم جلوة زواره‌ای) کسب فیض کرد. مرحوم ملاعلی همدانی سخت ت‍حت تأثیر معنویات و جذبات روحی این حکیم فرزانه قرار گرفته بود و حلاوت آن حالات را سالیان دراز در روح و روان خویش احساس می‌نمود.

پس از آن در سال 1340 هـ.ق به قم عزیمت کرد و به مدت ده سال از محضر پرفیض آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری استفادة علمی برد و خود در زمرة اساتید مشهور حوزه علمی قم قرار گرفت؛ به نحوی که تدریس کتاب فقهی شرح لمعه مختص ایشان بود.

در سال 1350 هـق با اصرار و تقاضای مدرم همدان و بنا به پیشنهاد مرحوم آیت اله حائری به همدان اعزام گردید. با وجود آنکه شخصیتهای بزرگ علمی وادبی در همدان می‌زیستند طولی نکشید که مرحوم آخوند به موجب بهره‌مندی از مقالات علمی بالا، بر همة آنان تقدّم یافت و تدریس در مدرسة آخوند ملاحسین ـ که بعدها خودش به تجدید بنای آن اقدام کرد ـ به ایشان اختصاص یافت.

این نامدار عرصة فقاهت علاوه بر تبحر در دانش اصول و فقه، در حکمت، فلسفه، تاریخ ادبیات و تفسیر تبحّر داشت و به دلیل داشتن ویژگیهای اخلاقی در مدت کوتاهی محبوب خاص و عام گردید.

مرحوم آخوند با مراجعین برخردی در خور شأن داشت و هیچ وقت به بهانة کمی وقت و نداشتن فرصت از مردم جدا نشد و با علما و اساتید حوزه رفتاری متین و حاکی از احترام داشت.

از خدمات ارزندة ایشان تأسیس کتابخانة غرب همدان در مجاورت مدرسة علمیه این شهر است؛ که نسخه‌های خطی نفیس گاهی منحصر بفرد دارد. کتاب اربعین حدیث حضرت امام خمینی (قدس سره) همراه چند اثر دیگر حضرت امام در کتابخانة این یار قدیمی، دوست و همدورة تحصیلی آن رهبر نگاهداری می‌شد؛ که امام در یکی از ملاقاتهای خود با اعضای جامعه روحانیت مبارز تهران در پاسخ درخواست چاپ آثار ایشان می‌فرماید: احتمال می‌دهم که مجموعه آثار اینجانب در کتابخانة مرحوم آخوند ملاعلی همدانی باشد. حدس امام درست بود و سه اثر از آثار نفیس ایشان یعنی شرح دعای سحر، آدب الصلوه و اربعین حدیث در این کتابخانه بود که بعدها به زیور طبع آراسته شد.

از خصوصیات اخلاقی آخوند ملاعلی همدانی خوش معاشرتی ایشان است. وی به همین وسیله در اعماق دلها نفوذ می‌کرد و تربیت و موعظه‌اش مؤثر واقع می‌شد. بسیار خویش‌بیان بود و از این جهت در ایام مبارک رمضان و محرم بحقیقت در پای منبرش غوغا می‌شد. بیاناتش بدان سبب که از دل برمی‌خاست قلبها و اندیشه ها را منقلب و متحول می‌کرد.

تأسیس مجله پیک اسلام از خدمات فرهنگی وی است که تا شش شماره از دی ماه 1341 تا مهرماه 1342 انتشار یافت. آثار نامبرده ایشان که غالباً در فقه، اصول، کلام، عرفان و حدیث می‌باشد به حدود پانزده جلد بالغ می‌گردد. آخوند همدانی شعر هم می‌گفت و در اشعاری که سروده، به "فن" تخلّص می‌نمود.

آن بزرگوار پس از سپری نمودن دوره‌ای از یک بیماری شدید در مورخة 31/4/1357 مطابق با شانزدهم شعبان 1398 قمری به دار بقا شتافت و پیکر پاکش در قبرستان شهدای همدان باشکوه وعزت خاصی به خاک سپرده شد و هم اکنون مزارش مورد توجه و زیارت مؤمنین است.

اقامت در قم

شهید مفتح پس از آن که مقدمات علوم عربی،‌فقه و بخشی از منطق را نزد پدر و اساتید حوزة همدان آموخت در سال 1322 به قم هجرت کرد و در حجره‌ای محقّر و نمناک در کمال فقر در مدرسة دارالشفاء همچون دیگر جویندگان دانش دین اقامت گزید و با جدیت و تلاشی وافر به کسب معارف پرداخت. ذوق سرشار و استعدد عالی به همراه کوشش مداوم و وجود اساتیدی برجسته موجب آن شد تا متفح به صورت تحسین برانگیزی دروس حوزه از جمله رسائل، مکاسب و کفایه را در طول سالهای 1322-1324 فرا بگیرد و خود در زمرة اساتید حوزه قلمداد گردد.

بر کران اقیانوس

ایشان عرفان دروس خارج فقه و اصول را در عالیترین سطح نزد رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (قدس سره) آموخت. مرحوم مفتح علاوه بر روابط شاگرد و استادی، با امام پیوندی صمیمانه داشت و امام به ایشان علاقه داشتند و در مدتی که امام امت در نجف به سر می‌برد وی به طریقی با رهبر و اسوة خویش ارتباط برقرار کرده بود. پیامی که حضرت امام دربارة شهادت مفتح صادر نمودند مبیّن این رابطه می‌باشد.

دکتر مفتح در آن اختناق رژیم ستمشاهی چه درجلسات سخنرانی و چه در برنامه‌های علمی و پژوهشی تأکید اشت که نام امام خمینی مطرح شود و خود در مسجد قبا (در تهران) بر سر منبر، نام آن روح قدسی را بر زبان جاری می‌کرد. حجت‌الاسلام و المسلمین مصطفی زمانی (ره) در این باره می‌نویسد:

"در شرایطی که نمی‌شد کوچکترین سخنی گفت، کمترین مطلبی نوشت استاد نه تنها در مطالب خود و انجمن ] اسلام شناسی[ از امام و برنامه‌های وی سخن می‌گفت بلکه اعضا را تقویت می‌کرد تا با کمال شهامت نه تنها مقاصد او را تقویت کنند، بلکه نامش را هم در کتابها بگنجانند."

همین نویسنده تحت تأثیر توصیه‌های مفتح، نام مبارک حضرت امام را در آثارش درج نمود. وی در مقدمة کودک نیل یا مرد انقلاب در اسفندماه 1343 نوشت:

"جمع‌آوری مطالب این کتاب در خرداد 1343 در خوزستان ـ هنگام اشتغال به منبر انجام گرفت و پیش‌نویس آن در تیرماه در خمین انجام یافت و اصلاحات لازم در شهریور و پاکنویس آن در آبان 1343 یعنی هنگامی که مرجع تقلید شیعیان حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی را از قم تبعید کردند (سیزدهم آبان هزار و سیصد و چهل وسه و ساعت پنج صبح) و حوزه برای ابراز نگرانی و تجیل از معظم له 15 روز تعطیل گردید، صورت گرفت."

غلامحسین رحیمی (نویسندة معاصر) تحت تأثیر تأکیدهای مکرر شهید مفتح درموقعیتی که تمامی دستگاهها در نظر داشتند نام حضرت امام محو گردد نظر فقهی نه نفر از مراجع تقلید (از جمله امام خمینی) را در مسائل شرعی به گونه‌ای ابتکاری مندرج کرد وجالب اینکه در آغاز و انجام این رساله توضیح‌المسائل نام حضرت امام صریحاً آمده بود.

بر فراز دو قلّه

دکتر مفتح بخشی از کتاب رسائل شیخ انصاری را نزد آیت الله مجاهد تبریزی (ره) فرا گرفت و دروس خارج ـ بویژه بخشی از اصول ـ را در محضر حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) آموخت. همچنین در فلسفه و حکمت نزد فیلسوف کبیر علامه طباطبایی (ره) تلمذ نمود. مدتی نیز از محضر حضرت آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی (ره) و حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) بهره برد و پس از آن تحصیلات دانشگاهی را به موازات فراگیری علوم حوزوی پی گرفت و به دریافت مدرک دکترا در رشته الهیات و معارف اسلام نایل آمد. در فقه نیز چنان تبحّر یافت که عنوان اجتهاد را احراز نمود.

روح بزرگ و کمال‌جوی وی که می‌کوشید هر چه بیشتر به مطالب علمی پی ببرد، سبب شده بود تا ایشان در راه کسب اندوختة افزونتر در این دو رشته با زحمات فراوان در شبهای سرد زمستان مسافت بین قم و تهران را در هفته چندین مرتبه آن هم با وسایل نقلیه عمومی بپیماید؛ تا هم به درس حوزه برسد و هم از درسهای دانشگاه باز نماند. به موجب همین شوق شگرف و استعداد عالی بود که در حوزة علمیه به بالاترین درجة علمی رسید و درجة عالی دانشگاهی را نیز نصیب خود ساخت.

پایان نامه تحصیلی وی در مقطع دکترا تحقیقی دربارة نهج‌البلاغه بود که به دلیل ژرفای مطالب و عمق مفاهیم با درجة بسیار خوب مورد قبول دانشگاه واقع شد.

در جوار حکیمی نامدار

استاد مفتح بخشی از دروس فلسفه و عرفان را در شهر مقدس قم نزد آیت الله حاج میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی (ره) آموخت. این حکیم نامور به سال 1315 هـ.ق در شهرستان قزوین در بیت علم و دیانت پا به عرصة‌حیات نهاد. مرحوم قزوینی در زادگاه خویش مقدمات صرف و نحو، معانی بیان و منطق را نزد اساتید مشهور آن عصر فرا گرفت و پس از به پایان رسانیدن تحصیلات مقدماتی و سطح، رهسپار تهران شد و حکمت الهی و ریاضی را در محضر میرزاحسن کرمانشاهی، حکیم هیدجی، میرزا هاشم اشکوری، میرزا محمود قمی و فاضل رازی ـ که خود پرورش یافتگان مکتب حکیم جلوة زواره‌ای بودند ـ آموخت. بعد از تکمیل تحصیلات در تهران و نایل شدن به درجة اجتهاد، عازم قم شد و در این شهر از محضر آیت الله حاج شیخ عبدالکریم یزدی بهرة وافی و استفاده کافی برد.

شادروان قزوینی در حوزة علمیة قم به عنوان مدرس طراز اول مشهور بود، به طوری که در لطف بیان و دقت در نکات و فروع مباحث علمی، به اندیشمندی توانا و خوش‌فهمی نیکومنش زبانزد خواص اهل علم محسوب می‌گردید.

آن حکیم بسیاری از حواشی خود بر مباحث و مسائل حکمی و فلسفی را با الهامات غیبی و اسمداد از نفوس پاک ائمه طاهرین علیه السلام مرقوم داشته است. وقتی در زمان مرجعیت آیت الله العظمی بروجردی (ره) برای بار دوم به شهر مقدس قم مشرف گردید فضلای مشتاق و طلاب عاشق دانش به سفارش آن مرجع عالیقدر از محضر پر فیض حکیم رفیعی قزوینی بهره‌ها برد. زیرا آیت الله بروجردی (ره) فرموده بود: مرد بزرگی بدین شهر وارد شده، بر فضلا لازم است که از ایشان استفاده کنند.

این حکیم دارای تألیفات متعددی در فقه، اصول، حکمت، عرفان و فلسفه می‌باشد که برخی از آنها انتشار یافته‌اند. سرانجام این فقیه حکیم در ماه محرم 1396 هـ.ق در تهران دعوت حق را اجابت نمود و پیکر مطهرش به شهر مقدس قم انتقال یافت و در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت فاطمة معصومه علیها‌السلام دفن گردید.

با عالمی فرزانه

شهید دکتر مفتح بخش قابل توجهی از دروس خارج فقه و مباحث از علم اصول را نزد آیت الله سید محمد حجت آموخت. این فقیه وارسته در شعبان سال 1310 هـ.ق در شهر تبریز در خانواده‌ای مشهور به علم و فضل متولد گردید. علوم تداول عصر را نزد علمای آن شهر بویژه نزد پدر عالم و متقی‌اش فرا گرفت و در 20 سالگی برای تکمیل معلومات به نجف اشرف عزیمت نمود و از محضر آیت الله سید محمد کاظم یزید، آیت الله سید ابوتراب خوانساری، دانش رجال و حدیث را استفاده کرد و با بهره‌گیری از فروغ فقهای این شهر با برکت به درجة اجتهاد نایل گردید.

مدتی بعد به موجب بیماری و بر حسب توصیه‌پدرش نجف را به قصد وطن ترک کرد؛ هر چند،‌بار دیگر به حوزة علمیه نجف بازگشت و در درس اکابر وقت حاضر شد. در سال 1349 برای همیشه در قم رحل اقامت افکند و ضمن حضور در درس آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری به تدریس فقه و اصول پرداخت و شاگردان زیادی تربیت کرد. وی مورد عنایت خاص مرحوم حائری (مؤسس حوزه علمیه قم) قرار داشت؛ تا آنجا که ایشان محل نماز جماعت خود (مسجد بالاسر در صحن مطهر حضرت فاطمة معصومه علیها‌السلام ) را بدو واگذار کرد و به هنگام وفات، وی را یکی از دو وصی خویش قرار داد.

در توصیف مقام علمی این عالم همین بس که استاد، علامه طباطبایی (ره) در زندگینامه‌ای که به قلم خود نوشته‌اند، مرقوم فرموده که کلیات علم رجال را از آیت الله حجت فرا گرفته‌اند.

از مرحوم حجت آثار ارزشمندی به یادگار مانده که مقام علمی و نبوغ فکری یشان را به اثبات می‌رساند. از جمله باقیات صالحات این فقیه فقید، مدرسه و مسجد و کتابخانة حجتیه است که مورد استفاده پژوهشگران علوم اسلامی در حوزة علمیه قم می‌باشد.

مرحوم آیت الله حجت در طول زندگی خویش از تظاهر و خودنمایی می‌گریخت، علم خود را به حلم و بردباری آراسته بود و در برخورد با مخالفین سعة صدر داشت. ویژگی دیگر ایشان علاقه فوق‌العاده و محبت فراوان به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام بود. وی به سال 1372 هـ.ق دعوت حق را لبیک گفت و پیکر مطهرش بعد از تشییع بی‌سابقه و اقامة نماز حضرت آیت الله بروجردی بر آن، در مدرسه حجتیّه به خاک سپرده شد.

فیض سرشار از محقق داماد

دکتر مفتح بخشی ازکتاب رسائل و مکاسب شیخ انصاری و کفایه آخوند خراسانی را از محضر آیت الله العظمی حاج سید محمد محقق داماد (رض) کسب نمود. این استاد فاضل به سال 1325 هـ.ق در خانواده‌ای روحانی (در اردکان یزد) دیده به جهان گشود. مرحوم والدش حجت‌الاسلام و المسلمین سید جعفر موسوی از علاقه‌مندان راستین خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌اله بود که قبل از تولد فرزندش با پای پیاده به شوق زیارت عتبات عالیات از وطن خود بیرون آمد و در همین مهاجرت روح پاکش به ملکوت اعلی پیوست.

این فقیه محقق تحصیلات را در اردکان و یزد تزد اساتید وقت به انجام رسانید و به برکت استعداد شایان خدادادی توانست طی نه سال تحصیل در یزد به رتبة والایی نایل آمد و ضمن تحصیل به تدریس و تربیت دیگران بپردازد.

مرحوم محقق داماد در سال 1341 هـ.ق برای تکمیل اندوخته های علمی و اخلاقی به حوزة مقدس قم هجرت کرد. چنانکه نوشته‌اند، آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری عنایت خاصی به این شاگرد خود داشت و با داشتن چنین شاگردانی به آیندة حوزة علمیه قم دلگرم و امیدوار بود. این ارتباط ویژه منجر به آن گردید تا مرحوم حائری دختر خود را به عقد ازدواج وی درآورد و از این رو نامبرده به لقب "داماد" معروف گردید.

با ارتحال عالم ربانی آیت الله العظمی حائری (ره) ایشان تدریس در حوزة علمیه قم را آغاز کرد و در مدت کوتاهی محضر درسش محل تجمع فضلای بنام حوزه گردید. محصول حوزة پرفیض درسی وی وجود ستارگان فروزانی است که هر یک چون گوهرهای درخشانی منشأ خدمات گرانقدر علمی و فرهنگی گردیدند و برخی از آنان به فیض عظمای شهادت نایل آمدند. آیت الله شهید مرتضی مطهری، شهید دکتر بهشتی، آیت الله مصطفی خمینی و شهید قدوسی در مکتب این فقیه فکور تربیت شدند.

مرحوم آیت الله محقق داماد بسیار خوش مجلس و شیرین سخن، دارای صراحت لهجه و رفتارش با فروتنی و ساده زیستی توأم بود. قلبی رئوف، احساساتی لطیف و ملکاتی روحانی از ویژگیهای اخلاقی وی شناخته می‌شد. آن مرد بزرگ در چهارشنبه، دوم ذیحجة 1388 هـ.ق دارفانی را وداع گفت و به معبود خویش پیوست و با عزت خاصی در صحن مطهر حضرت فاطمة معصومه علیها‌السلام مقابل ایوان آینه به خاک سپرده شد.

در کسوت تدریس

دکتر مفتح پس از درک محضر اساتید وقت حوزه و کسب معارف اسلامی در سطح عالی، بعد از اندک مدتی خود به تدریس کتاب منظومة حاج ملاهادی سبزواری پرداخت و در شرح و توضیح این اثر مطالبی را تحت عنوان روش اندیشه به رشتة تحریر درآورد که در حوزه اشتهار یافت و به این ترتیب خود در ردیف یکی از فضلای حوزه علمیه قم قرار گرفت.

مرحوم مفتح به تدریس در حوزه قانع نگردید و ضمن تحصیل و تدریس در این جایگاه معنوی و پیگیری تحصیلات دانشگاهی، به وعظ و ارشاد و تبلیغ در نقاط گوناگون کشور بویژه در ایام محرم و صفر و رمضان ـ پرداخت و با مطالب و سخنانی فصیح و شیوا و در عین حال محکم و ژرف، آگاهیهای دینی و مذهبی مردم را ارتقاء داد و به موازات این برنامه‌ها پس از گذراندن دورة دانشگاه، به تدریس در دبیرستانهای قم در رشتة معارف دینی پرداخت. ایشان که در این زمان یکی از مدرسان معروف قم به حساب می‌آمد با تدریس در دبیرستان و حاضر شدن در بین اقشار فرهنگی به عنوان چهره‌ای که می‌تواند بخوبی اقشار روحانی و دانشگاهی و دبیرستانی را پیوند دهد و بین آنان انس و الفت برقرار سازد، شناخته شد. و این در حالی بود که با تبلیغات زهرآگین و مسموم کنندة دشمنان خائن به اسلام و مسلمین و طمعکاران کینه‌ورز رژیم پهلوی پیوند این مغزهای متفکر اجتماع، امری نامطلوب شناخته می‌شد و دستگاه جهنمی ساواک از این حرکت نفرت داشت.

شهید مفتح که از آغاز به این پیوند، اعتقاد عمیق داشت بر خلاف جوّ مخالف و تیرگیهای نظام ستمشاهی دست به این فعالیت زد. محتوای عمیق و پرجاذبه کلاسهای درسی نامبرده در دبیرستان جهت توفیق مفتح برای فتح قلة وحدت مورد نظر، بسیار سودمند بود.

پیوند دانش آموزان با حوزویان

دکتر مفتح از همان ابتدای تدریس در دبیرستان دین و دانش قم (واقع در خیابان نوزده دی) شروع به روشن نمودن اذهان دانش‌آموزان نسبت به اوضاع زمان و مسائل سیاسی اجتماعی کرد و در تشکل آنها برای افزودن معلومات و آگاهی دینی‌شان و آغاز فعالیت علیه رژیم منحوس پهلوی بر اساس باورهای دینی و اعتقادات مکتب تشیع جهدی وافر به کار برد. ناگفته نماند که این مدرسه اولین دبیرستان اسلامی قم شمرده می شد که شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی مؤسس آن بود و خود ریاست آن را به عهده داشت. شهید دکتر بهشتی در ضمن مصاحبه‌ای با روزنامة جمهوری اسلامی چنین توضیح داد:

"مرحوم مفتح از دوستان قدیم من بودند و اولین آشنایی ما با هم در سال 1325 بود که من به قم آمدم. در آن موقع در درس کفایه مرحوم آقای داماد که می رفتم ایشان هم در همان درس حاضر می شدند. بعد هم در قم یک گروه فعال فرهنگی به وجود آوردیم، ایشان در آن گروه عضویت داشتند. در سال 1333 که دبیرستان دین و دانش را به عنوان یک دبیرستان مترقی فرهنگی اسلامی تأسیس کردیم، بعد از یک سال ایشان به عنوان تدریس در آنجا همکاری را آغاز کردند."

شهید مفتح با همکاری شهید دکتر بهشتی و حضرت آیت الله خامنه‌ای به مناسبت تقویت پیوند دانش‌آموزان، فرهنگیان، دانشجویان و روحانیون اقدام به تأسیس "کانون اسلامی دانش اموزان و فرهنگیان" در قم نمود. مسؤولیت مستقیم این حرکت مقدس را شهید مفتح به عهده گرفت. این کانون، اولین مجتمع اسلامی زنده بود که در آن گروههای مختلف جمع می‌شدند و جلوه‌ای بود از هماهنگی همة قشرهای جامعه بر محور اسلام عزیز و بینش زنده و سازنده اسلامی. در جلسات هفتگی آن افرادی فاضل در خصوص مسائل مهم دینی سخنرانی می‌کردند.

مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه‌ای در این مورد، طی مصاحبه‌ای (در مهر 1358) فرمودند:

"سال 39 یا 40 اقدام کردیم برای ایجاد یک کانون اسلامی دانش‌اموزآن و فرهنگیان در قم و اولین مجمع هماهنگ کننده و نزدیک کنندة روحانی و دانشجو ـ که پیوندشان مبارک بود ـ را در آن شهر به وجود آوردیم. روحانی، دانشجو، دانش‌آموز، فرهنگی در مسجد، روزهای جمعه گرد هم می‌آمدند و بحثهای سازنده اسلامی داشتیم با آهنگ اجتماعی.

یادم می‌آید که در همان جلسات یک استاد دانشگاه آمده بود به قم و شرکت کرده بود در جلسه؛ استاد شیمی بود. آمد نشست پهلوی من و دید در این جلسه علیه سلطان حرف زده می‌شود. البته با امکانات. آن روز، یعنی فهمید داریم چه می‌گوییم. گفت شما چطور تحت عنوان کانون اسلامی این کارها را می‌کنید؟ مگر این حدیث را نخوانده‌اید که هر کس با سلطان زمان در بیفتد خونش هدر است؟ گفتم: این اسلام شماست، اسلام ما این است که افضل الجهاد کلمه حق عند سلطان جائر: بالاتری جهاد این است که انسان در برابر یک صاحب قدرت سمتگر متجاوز بایست دو حق را بگوید. بعداً به همین جرم بنده را ناچار کردند از قم به تهران بیایم (البته دو سال بعد) "

شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی در خصوص این کانون چنین می‌گوید:

" بسیار جلسات جالبی بود. در هر هفته یکی از ما سخنرانی می کردیم و دوستانی از تهران می‌آمدند و گاهی مرحوم مطهری و گاهی دیگران (مدرسین قم) می‌آمدند. در یک مسجد و در یک جلسه، طلبه و دانش آموز و دانشجو و فرهنگی همه دور هم می‌نشستند و این حقیقت نمونه دیگری بود از همان تلاش برای پیوند دانشجو و روحانی و این بار در رابطه با مبارزات و در رابطه با رشد دادن و گسترش دادن به فرهنگ مبارزه و اسلام، این تلاشها و کوششها بر رژیم گران آمد و در زمستان سال 1342 من را ناچار کردند که از قم خارج بشوم و به تهران بیایم."

دبیرستان دین و دانش هم پایگاه مهمی برای تلفیق دین و سیاست بود و نیز مرکزی برای انس دین و دانش؛ تا از این طریق نسل جوان با اسلام عزیز آشنا شوند و طلاب حوزه با مسائل روز ارتباط یابند و هم وحدت میان روحانیت و اقشار فرهنگی تحقق یابد. دبیر متدین و نویسندة پرتلاش علی‌اصغر فقیهی (مؤلف کتاب آل بویه) برای رسیدن به این هدف سالهای متمادی با شهید مفتح همکاری داشت و در پی تحقق این هدف گامهای مؤثری برداشت. شهید مفتح می‌کوشید طلاّب علوم دین را با روشنگری و بیداری به جرگه مبارزه با رژیم طاغوتی بکشاند و این کار را با تلاشهای علمی آغاز کرد. حوزه‌های غنی و پرمحتوای درسی ایشان دلیلی بر این ادعاست. فعالیتهای خستگی‌ناپذیر استاد شهید همچنان ادامه داشت تا آن که به عنوان عنصری فعّال و خطرناک برای رژیم غاصب پهلوی شناخته شد. به لحاظ مقبولیت و محبوبیتی که در سطح طلاب و دانش آموزان کسب کرده بود، ساواک جهنمی با آن تشکیلات عریض و طویل به وحشت افتاد و برای خنثی کردن مبارزات و فعالیتهیا این چهرة مؤثر دست به کیدی ضعیف زد و ایشان را به سال 1347 از آموزش و پرورش اخراج و به نواحی بد آب و هوای جنوبی تبعید نمود و در سال 1348 که زمان تبعید آن شهد بزرگوار سر رسید و باید به اقامتگاه خویش یعنی قم باز می‌گشت، از ورود نامبرده به قم جلویگری کردند و وی را ناگزیر به اقامت در تهران نمودند.

خلق و خوی آسمانی

دکتر مفتح در سال 1328 هـ.ش با خانوادة آیت الله حیدر علی جابری انصاری که بزرگترین روحانی همدان بود، وصلت کرد. رفتار آن شهید با اهل خانه، دوستان، همکاران، شاگردان، سیرة اهل بیت علیه السلام را در ذهن افراد تداعی می‌کرد. بدون شک شخصیتی که در خانواده‌ای روحانی نشو و نما یافته و در بوستان معنویت حوزه علمیه قم آن هم در محضر ستارگان فروزانی چون حضرت امام خمینی (قدس سره) و علامه طباطبایی(ره) پرورش یافته و از چشمه حکمت و اندیشه جرعه‌هایی را نوشیده است، متخلق به اخلاق اسلامی می باشد. آری آن شهید والا مقام از ابتدای جوانی خلق و خوی اسلامی را برگزید و با پرهیزگاری و دلسوزی و پشتکار فراوان خدمتگزار اسلام و مسلمین بود و در جهت تقویت و احیای مکتب تشیع و گسترش فرهنگ اهل بیت و نشر اندیشه‌های آن فروغهای ولایت وامامت از هیچ گونه تلاشی دریغ نمی‌کرد.

زمانی وی در ضمن سخنانی که در مسجد صاحب‌الزمان در تاریخ 1/6/1358 تحت عنوان "حکومت اسلامی" ایراد نمود چنین اظهار داشت:

"آنچه برای ما مهم است ] اینکه[ کشته‌ها و مبارزات ما به خاطر اسلام بود. زندان رفتنها، شکنجه دیدنها، محرومیت، به خاطر اینکه یک آدمهایی هستیم متعلق به اسلام. یعنی بنده شخصاً این چنین هستم؛ محال است یکی از برنامه‌های اسلامی را از دست بدهم و با آن معامله کنم با هیچ گروه، با هیچ دسته؛ ناراحت می‌شوند، بشوند؛ حمله می‌کند، بکنند. مگر ما می‌توانیم وظیفه‌ها را به خاطر اینکه یک گروهی ناراحت می‌شوند، رها کنیم ."

و در سخنی دیگر انزجار خود را از تشریفات و شرایط سختی که به خاطر ترورها برایش فراهم کرده‌اند اعلام می‌کند:

"چقدر آرزو می‌کنم مبارزة ما ان‌شاء الله به پیروزی برسد و این مراحل سخت (مراقبت شدید و استفاده از ماشین ضدگلوله) را پشت سر بگذاریم و برگردیم به همان آزادی و آزادگی شخصی که من و دوستانم داشتیم. شاید دوستانی که بیشتر با زندگی من رابطه داشته‌اند اینجا باشند یا نه؛ نمی‌دانم، من به هیچ شکل از تشریفات، معتقد نبودم، بلکه منزجر بوده‌ام و با آن روح طلبگی که از اول با آن خوی تربیت شده بودم، عادت داشتم صبحها خودم (به تنهایی) می‌آمدم بیرون و لوازم منزل را خودم می‌خریدم. یک ماشین، یک فولکسی که غالب دانشجویان، هلش داده بودند و آن را خوب می‌شناختند. بعد از جریان (ترور) مرحوم استاد مطهری و دیگران تلفنهای پی در پی شد که شما مال خودتان نیستید ما به شما احتیاج داریم، اینقدر ساده حرکت نکنید، بعد یک اتومبیلی به ما دادند که اگر توی این اتومبیلهایی که بیرونش هم یک شکل و قیافه‌ای دارد بنشینید، واقعاً اعمال شاقه است. خدا می‌داند در این تابستان (سال 1358) چه کشیدیم. بعد یک اتومبیل ضد گلوله فرستادند ولی کاملاً محبوس، اصلاً مال ما نیست والله اینها برای ما لذتبخش نیست. این یک ضرورتی است، اجباری است، به خاطر همین مسائلی است که الان پیش آمده است (ترور شخصیتها) حالا اگر مقاومت کنیم از آن طرف معنایش تظاهر به پاره‌ای مسائل است که ما به خدا پناه می‌بریم که بخواهیم متظاهر باشیم "

در روز شهادت استاد مطهری دکتر مفتح بدون پاسدار به قم آمده بود تا در مراسم تشییع و به خاکسپاری دوست و یار دیرین خود شرکت کند. وقتی برخی دوستان و آشنایان قدیم به نزدش آمدند و از او خواستند بدون پاسدار حرکت نکند و به فرصت طلبان مزدور اجازة فاجعه آفرینی ندهد، لبخندی بر لبان خویش جاری ساخت و در جواب آنان گفت:

"خدا خودش نگهدار ماست و تا او نخواهد اتفاق رخ نخواهد داد."

آن متفکر در ضمن آن که برای دانشجویان، طلّاب علوم دینی و دانش آموزان استادی مهربان و خوش برخورد و شیرین سخن بود، همچون پدری دلسوز به امور افراد بیچاره و بینوا رسیدگی می‌کرد و چون خود طعم تلخ فقر و محرومیت را چشیده بود بیشتر وضع اسفناک این افراد را درک می‌کرد و به پیروی از سیرة خاندان عصمت و طهارت شخصاً در کمک به مستمندان دخالت می‌کرد. شاگردان بی‌بضاعت را شناسایی می‌نمود و به طریقی که شخصیت آنها مخدوش نگردد و احساس حقارتی درآنان پدید نیاید در حد توان و وسع مالی به رفع گرفتاری آنان می‌کوشید. به خاطر توجه به محرومین بود که ضمن فعالیتهای علمی، فرهنگی و تبلیغاتی به تأسیس صندوق قرض‌الحسنه در مسجد قبا اقدام نمود. او از وضع مشقّت بار کارگران رنج می برد و از اینکه رژیم شاه به حقوق واقع آنان توجه نمی‌کرد و محیط این قشر زحمتکش از برخی خدمات رفاهی و بهداشتی محروم بود، به شدت ناراحتی خود را اظهار می‌کرد.

او معتقد بود اعلامیه حقوق بشر و قراردادهایی مانند آن در راه مبارزه با فقر و محرومیت و تأمین حداقل زندگی و رفاه افراد مستضعف جامعه موفق نیست و تنها نظام حمایتی اسلامی در این خصوص نظریات جامع و مهمی دارد که مقررات اجتماعی عادلانه‌ای رابرای افراد بشر، قرنها قبل وضع کرده است.

راه سعادت

شهید مفتح راه سعادت امت را اسلام می‌داند و عقیده دارد برنامه‌های عبادی این آیین، انسانها را نجات می‌دهد. وی معتقد است که شعایر و سنتهای مذهبی مردم ایران را در مقابل رگبار مسلیل مقاوم نموده و در سخنانی می‌گوید:

"ماه رمضان که یک یاز چهره‌های عبادی ماست، ماه دعا، ماه التماس، ماه خودسازی، دیدیم چگونه عامل نجات ما بود. بعد از ماه رمضان مردم یکپارچه آتش شدند و جریان 17 شهریور (سال 1357) نتیجه برنامه‌های ماه رمضان بود. آن راهپیمایی عظیم شکنندة تاسوعا و عاشورای ما که دشمن را به زانو درآورد و در دنیا صدا کرد، در لوای اسلام بود، در برنامة عزاداری حسین علیه السلام بود، به برکت تاسوعا و عاشورای حسینی بود."

با وجود آنکه شهید مفتح عالیترین درجه‌های تخصص را در حوزه و دانشگاه احراز کرده بود، به برنامه‌های تعبدّی و امالی که سازندة روح و روان انسانهاست، توجه داشت و دعا را یکی از سرمایه‌های بسیار ارزنده و از حقایق مسلم اسلام و قرآن می‌دانست. آن متفکر عالی‌مقام در خصوص دعا و نیایش می‌نویسد:

"نیایش درخواست کمال، مقام موقعیت و خلاصه چیزی است که باید با لیاقت و کاردانی به دست نیایشگر آید و تکرار این دعا و خواستن مانند شعاری است که در روح انسان، اثر می‌گذارد و در ان نیروی امید وعشق و علاقه به وجود میآورد وا ورا در راه رسیدن به آن هدف به تکاپو و جنبش وا می‌دارد و در اسلام هیچ گاه دعا به جای عوامل طبیعی و علل و اسباب به حساب نیامده بلکه همیشه همراه و در کنار آن اسباب قرار می‌گرفته است."

دکتر مفتح یکی از موانع استجابت دعای نیکان و پرهیزگاران را (با تکیه بار احادیث رسیده از اهل‌بیت) گناه و فساد و ترک امر به معروف و نهی از منکر، معرفی کرده و می نویسد:

"در یک ملت که روح مبارزه با گناه و فساد و نهی از منکر نبوده و هر فردی خود را مسئول فساد محیط ندانست و با عناوین و بهانه‌های موهوم و غلط شانه از زیر بار این مسؤولیت خطیر تهی کرد و حالت بی‌تفاوتی و به من چه، در او پدید آمد، طبعاً این چنین اجتماعی لجنزار گناه و انحراف و محیط فقر و بدبختی و گرسنگی و بیماری خواهد شد؛ که دعای نیکان کوچکترین تأثیر در تغییر و بهبود آن نخواهد داشت "

آن اندیشمند سترگ بر این باور است که اگر استعمار بگذارد مسلمانان جهان با هم ارتباط یابند و اختلافات مرزی و قومی از بین برود اقتدار اسلامی ارمغان آن است که توفان استعمار را در هم می‌پیچد.

این توان مذهبی اگر تحقق یابد دیگر به ابرقدرتها اجازه چپاول، غارت و سلطه‌گری توأم با ظلم و ستم به محرومان را نمی‌دهد. به حقیقت؛ آن اندیشمند والامقام منادی وحدت تمام اقشار جامعه بود که با الهام از قرآن و سخنان اهل بیت علیه‌السلام قومیت گرایی، ملیت‌پرستی و گرایشهای نژادی را آفتی مهلک برای این تشکل قوی اعلام می‌دارد. وی می‌گوید: ناسیونالیزم حربة استعمار است و از این طریق بین مسلمین بذر نفاق و تفرقه می‌افشاند.

در مقدمه‌ای که بر کتاب ره آوردهای استعمار (تألیف مهدی طارمی) نوشت، عامل انحطاط مسلمین را این گونه توصیف کرد:

"از دست دادن روح سلحشوری و خوگرفتن به زندگی اشراف منشانه از طرف مردم و حکومت شهوت پرستان و تحریکات خطرناک دشمنان همه و همه دست به هم داد و انحطاط مسلمین را به وجود آورد و کشورهای زرخیز و پرثروت اسلامی را به صورت مستعمره و بازاری برای غارتگران ساخت."

در جایی دیگر چنین اظهار داشته است:

"انحرافاتی که در بین مسلمین به وجود آمد آنها را از حقایق عالی اسلام دور کرد و از نتیجه‌های آزادی بخش آن محروم نمود و مسلمین که روزی پیشرو تمدنها بوده‌اند، امروز عقب مانده محسوب می‌شوند.

ضعف مسلمین از آن روزی شروع شد که فقط به ظواهر دین چسبیدند و از واقعیات آن صرف‌نظر نمودند."

او در سخنان و نوشته‌های نکوی خویش از دامهای گوناگونی که استکبار برای مسلمانان تدارک می‌بیند پرده برداشته، به این حقیقت اشاره می‌کند که وقتی امپریالیستها احساس کردند روند سلطه بر مسلمین قابل دوام نخواهد بود و ممکن است این مردم هویت دینی خویش را بازیابند و زنجیرهای اسارت را پاره کنند، کوشیدند تا حس دینی مردم را ضعیف کرده. تردید و دودلی در پایه‌های اعتقادی آنان به وجود آوردند و با آسودگی خاطر به غارت منابع آنها بپردازند.

اما دام جدید و حیلة تازة استعمار به عقیدة آن دانشمند فرزانه چه بود؟ او قیافه دهشتزای استعمار در لباس مذهب و تبلیغ آیین مسیحیت را به عنوان شگرد تازه‌ای معرفی می نماید و اضافه می‌کند:

"تا آنجا دامنة این تبلیغات گسترش یافته که (در زمان طاغوت) دفترچه‌های کوچکی که فرزندان مسلمان ما از بازار می‌خریدد در صحفه اولش عکس حضرت مسیح و حضرت مریم بود و نیز برخی مسلمانان مجسمه مریم را در اتاق خویش به عنوان زینت نصب می‌کردند و این دامی بود برای سست کردن اعتقاد مریم نسبت به مبانی اسلام و ادامة اسارت مسلمین."

عشق به اهل بیت علیه‌السلام

مرحوم مفتح در خانواده‌ای تربیت شد که ناشر فرهنگ اهل بیت بودند و پدر بزرگوارش در روضه‌ها و سخنان شیوای خویش به مدح و نقبت اهل بیت می‌پرداخت و این فرزند پاک‌طینت از دوران کودکی با عشق به این خاندان آشنا گردید. طبیعی است چنین روندی، ارمغانی چون محبت به ساحت مقدس آن چشمه‌های ولایت و امامت را به دنبال دارد. اما دکتر مفتح از راه دیگر به تعمیق این علاقه پرداخت و آن افزایش معرفت خویش نسبت به این خاندان بود. او هر چه بر ایمان و شناخت خویش و اطاعت از اوامر الهی سعی و مجاهده می‌کرد حب فطری و ملکوتی را در وجود خود افزونتر می‌ساخت؛ به طوری که هر چه را از خدا و منتسب به او بود، دوست می‌داشت.

از سوی دیگر چون عاشق کمالات بود و اهل بیت را آراسته به فضایل می‌شناخت آنان را شایسته دلبستی و مهرورزی می‌دانست و با این عشق و محبت دل را صفا می‌داد و روان را در چشمة این علاقه، تطهیر می‌نمود.

عشق و گرایش قلبی آن شهید نسبت به ستارگان درخشان آسمان ولایت و خاندان پیامبر تنها علاقه‌ای معمولی نبود بلکه این ارتباط قلبی وسیلة جذب و جلب معنویات و بهره‌گرفتن از خورشید معرفت و معنویت آن بزرگواران شد. همچنین این عطوفت معنوی آن شهید را به جهت‌گیری در مقابل مسائل عصر خویش واداشت و ضمن تلاشهای فکری و تبلیغی با الهام از سیرة اهل بیت به ستیز با ظلم برخاست و در این راه یک لحظه آرام ننشست و خود را موجی دانست که آسودگی آن با عدم، مساوی است. او در خصوص مراتب تقوی امیر مؤمنان حضرت علی (علیه‌السلام) می‌نویسد:

"کمالات علمی و فضایل انسانی علی علیه‌السلام از این راه نبود که خود را در سر دو راهی نیک و بد مختار ببیند و با فکر و تأمل در عواقب که به سمت خیر و صلاح گراید. او در درجة اول مجذوب حق شد و جذبة شدید توحید او را به سمت کمالات کشانید. این جذبة مقدس و عشق ملکوتی سبب شد که هر آرزوی مادی و هر شوق غریزی و طبیعی که سبب حرکات و روشهای معمولی طبیعی است از ساحت روح او دور شود و برای نشان دادن خود مجالی نبیند. او همه چیز را جز خدا فراموش کرد و کنار گذارد و فرمود: مَا رَأیْتُ اِلاّ وَ رَأیْتُ الله قَبْلَه (هیچ چیز را ندیدم جز آنکه خدا را قبل از آن دیدم) و گفت:

لو کشِفَ الْغِطاءُ ما اَزْدَدْتُ یَقیناً:‌ایمان به جهان غیب به قدری است که اگر پرده‌های مادی کنار رود یقین من بیش از آنچه هست افزایش نخواهد یافت."

آن مجتهد ژرف‌اندیش بر این باور بود که زیارت بارگاه اهل‌بیت و سوگواری برای این خاندان دلها را احیا کرده، درس فداکاری وقیام به انسانها می‌آموزد. وی در این خصوص می‌نویسد:

"یکی از مسائل، زیارت و رفتن کنار قبور بزرگان دین و توسل است که اصل آن از نظر روایات اسلام و روش پیشوایان مسلمین عملی است مقدس و محترم. بدیهی است که رفتن کنار قبر آن رادمر فداکار خاطرة قیام و انقلاب و شجاعت آن حضرت را در دلها زنده می‌دارد و درس قیام و فداکاری در برابر اسارت و ستم می‌آموزد. در اینجا باید اعتراف کرد موهوماتی روی این حقیقت را پوشانیده است. ما اگر می‌بینیم که بنی‌عباس قبر امام حسین علیه‌السلام را خراب می‌کردند و از رفتن به زیارت جلوگیری می‌نمودند مسلّم برای آن بود که آنجا محل اجتماع جانبازان بوده است."

ستیز با جهل و خرافات

شهید مفتح مبارزه با عفریت جهل را مهمترین وسیله برای مبارزه علیه رژیم منحوس پهلوی می‌دانست. او عقیده داشت برای ایجاد تحول در اندیشه‌های مردم، لازم است آنان را از درة نادانی به قلة آگاهی رسانید. وی بعثت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌اله را نهضتی عملی ـ فکری می‌دانست که بر پیکر مردة اجتماع آن عصر روحی تازه دمید و این تحول ریشه‌دار علمی تمامی مسائل اخلاقی و اجتماعی را بر پایه تعقل و مبانی علمی قرار داد.

سلسله مقالاتی که تحت عنوان نقش دانشمندان اسلام در پیشرفت علوم، در مجله مکتب اسلام (سال چهارم) از سوی استاد به رشتة تحریر درآمد، در پی همین مقصود بود. نفرت ایشان از ناآگاهی و خرافات و مسائل موهوم، در نوشته ها و مقالات و سخنرانیهایش بخوبی آشکار است و گویا رنج آن انسان متفکر از مسائل خرافی و جهل توده‌ها بیش از ناگواریهای دیگر است. از نظر ایشان توسعة علم و پیشرفت افکار تأثیر غیر قابل انکاری در بالابردن سطح اعتقادات و باورهای دینی مردم دارد. او می‌گوید: پاره‌ای از خرافات و افکار بی‌اساس چون پرده‌ای چهرة نورانی حقایق اسلام را می‌پوشاند و حربه برنده‌ای به دست دشمنان و غارتگران سرمایه‌های مادی و معنوی مسلمین می‌دهد. ایشان در جایی می‌نویسد:

"رنج و ناراحتی ما تنها از این جهت نیست که اوهام فکر و عقل انسانها را در بند کرده و سد راه پیشرفت فردی و اجتماعی آنان گشته است، بلکه بیشتر از این جهت است که بسیاری از پندارهای نابجا را مردم ساده‌لوح به حساب دین گذارده‌اند و در نتیجه لایه‌هایی از گرد و غبار این اعتقادات پوچ، روی چهرة تابناک و درخشان مسائل واقعی و حقایق ارزنده ادیان نشسته و قیافة واقعی و جذاب و دلنشین دین را مخفی نموده است به عقیدة من امروز بر هر فرد مسلمان لازم است تا آنجا که می‌تواند در راه مبارزه با خرافات و زدودن پندارهای غلط از واقعیات دینی کوشش کند"

به عقیدة آن شهید روشن‌بین، هر مسلمان وظیفه‌شناس و علاقه‌مند باید در دو جبهه مبارزه کند، در یک جبهه با دشمنان اسلام و در جبهة دیگر با خرافات و خرافه‌پرستان به ستیز درآید.

وی طی سخنانی در مبارزه با برنامه‌های رژیم شاه، روی آوردن به رسوم شرک‌آمیز و زرتشتی‌گری را حرکتی جهت خاموش نمودن روح و عواطف اسلامی قلمداد نمود و گفت:

"آخر شما واقعاً حساب کنید، چهارشنبه سوری یک رسم خیلی مضحکی است؛ بعد یک وقت در روزنامه هم عکس انداخته بودند که نخست‌وزیر وقت با آن جثة کذایی‌اش از روی آتش پرسیده بود و برایش کف زده بودند! چرا به جای دعوت به ایرانی گری به رسوم آتش پرستی، به رسوم گبر، به ارتجاع قبل ازاسلام برمی‌گردند! چرا نمی‌گذارند ندای اسلام و صدای اسلام و افکار و مطالب اسلام در این مملکت منتشر شود.!"

مسافرتها

دکتر مفتح در سفر حج در سال 1349 ش . ضمن انجام اعمال و فرایض این برنامة عبادی و سیاسی به مسائل جهان اسلام توجه داشت و از اینکه مؤسسة "رابطه العالم اسلامی" برای ایجاد رابطه بین کشورهای اسلامی تشکیل شده است بسیار خشنود بود. ولی از این جهت که تشکیلات مزبور در کشور تحت سلطة سعودیها که به رژیم آنها هیچ اعتقادی نداشت، برگزار شده برایش پذیرفتن چنین عنوانی سخت بود. با وجود این، در این مجموع بزرگ شرکت جست و موضوع سخنرانی یکی از افراد که در مورد موانع جنبش اسلام در آفریقا بود ایشان را سخت تحت تأثیر قرار داد. آن شهید در یکی از سخنرانیهای خود, از آن روز چنین یاد می‌کند:

"(سخنران) در آغاز شرح مبسوط دربارة جنبش اسلام در آفریقا عنوان نمود؛ اینکه آفریقا چه طور به اسلام گرایش نشان داد و هر روز گروه گروه مسلمان می‌شوند. افریقای سیاه، رنج دیده از استعمار، افریقایی که از دست مسیحیت و مبشرین مسیحی رنج برده بود، آرام آرام در اثر تبلیغات کشورهای اسلامی به اسلام گروید."

آن متفکر ژرف‌اندیش در سال 1354 پس از آزادی از زندان وقتی شنید رژیم غاصب اسرائیل حملاتی را بر ضد مردم محروم و شیعیان مظلوم لبنان به صورت سراسری آغاز کرده است، شروع به جمع‌آوری کمکهای اهالی تهران برای شیعیان این سرزمین نمود و خود برای رسانیدن این کمکها به اهالی لبنان و نظرات به توزیع آنها، رهسپار لبنان شد.

وی در مسافرتهای خود به لبنان و در تعقیب کمکهای مالی به بازماندگان جنگ خانمان برانداز لبنان و تهاجمات وحشیانة صهیونیستها به این سرزمین اسلامی، کمکهای مؤثر و فراوانی به ایرانیان مسلمان فراری مقیم لبنان نمود.

در آن زمان، جنگ لبنان و آشفتگی وضع داخلی این کشور را محل بسیار مناسبی برای تجمع ایرانیان فراری از دست رژیم پهلوی نموده بود. زیرا از طرفی با نزدیکی این کشور به ایران و نیز امکمان فراگیری فنون نظامی و آشفتگی وضع داخلی که بدون توجه دولت صورت می‌گرفت، لبنان را به محل تجمع مبارزینی که به دلیل تعقیب دولت ایران، از کشورشان فرار کرده بودند، تبدیل نموده بود و استاد در این راه کمکهای شایان توجهی به این افراد کرد. در واقع از یک سو با فراهم آوردند امکمانات مالی رای ایشان و نیز ایجاد رابطه با خانواده های آنان و نظارت بر فعالیت افراد مزبور از انحرافات احتمالی آنها جلویگری کرد و سعی نمود این گروههای متواری را در خط امام قرار دهد و برای ستیز با رژیم شاه انسجام آنان را استوار سازد. دکتر مفتح (در آستانة ورود حضرت امام) طی یک سخنرانی (در مدرسة عالی کامپیوتر) اظهار داشت:

"در سفری که به سوریه داشتم جوانان عزیزمان را دیدم. این جوانان که به حکم روح انقلابی و مباررشان از ایران بیرون رفته بودند و نمی‌توانستند باز گردند و در سوریه و لبنان و کشورهای دیگر رفت و آمد می‌کردند، همه آنها گذرنامه‌های قلاّبی داشتند و بالاخره به نحوی درست کرده بودند که اگر یک وقت قضیه روشن می‌شد، جانشان در خطر بود. ولی آنها دست بردار نبودند، واقعاً اینها جان برکف داشتند و دارند و چقدر کوشا و کاری بودند. اینها کتاب را دادند به من بیارم تا در ایران چاپ شود، دربارة جنبشهای دنیا بود و مراحلی که پشت سر گذاشته بودند و وارد مرحلة جدید و آستانة پیروزی شده بودند و چطور مارکسیسم در این جنبشها اخلال و کارشکنی می‌کرد و جلوِ حرکتها را گرفته بود "

وی وقتی در سال 1356 خبر فوت دکتر شریعتی را شنید به سوریه رفت و همرا با امام موسی صدر کوشید تا جنازة این متفکر مسلمان در کنار مرقد مطهر حضرت زینب علیها‌السلام در سوریه به خاک سپرده شود. این عمل وی مبارزه آشکار با دولت ستمگر پهلوی بود که سعی فراوان می‌کرد جنازه دکتر را به تهران انتقال دهد.

شهید مفتح با آنکه یکی از برجسته‌ترین اساتید حوزه و دانشگاه یود و در این دو پایگاه حساس و نیز در دبیرستانهای قم به تدریس مشغول بود به منظور آگاهی دادن به تودة مردم و بیدار کردن و به حرکت درآوردن آنان، تلاشهای وسیعی داشت و برنامه‌های تبلیغی خود را رها نمی‌کرد و مخصوصاً در ایام ماه مبارک رمضان، محرم و صفر در نقاط مختلف کشور این فعالیت دو چندان می شد. حتی در ایام تبعید در زاهدان از سخنرانی و برنامة وعظ و ارشاد مردم غافل نبود. وی از همان آغاز، مسافرتهای تبلیغی خود را به منبرهای افشاگرانه و روشنگرانه تبدیل ساخته بود؛ سخنرانیهایی که به لحاظ اثر عمیق و وسیعی که در اذهان و افکار مردم داشت و ادامة آن برای دستگاه سفاک پهلوی خطرناک بود، بارها از سوی ساواک تعطیل گشت.

دکتر مفتح در شهرهای مختلفی از جمله آبادان، اهواز، خرمشهر، دزفول، اصفهان، یزد، شیراز، کرمان، بندرعباس، زاهدان، همدان، کرمانشاه، ساری، بابل، بابلسر، املش، آمل، چالوس، مشهد و فعالیتهای تبلیغی وسیعی داشت.

وی از طریق اصفهان و نجف‌آباد همراه با شهید آیت الله سعیدی، شهید دکتر محمد جواد باهنر، مرحوم آیت الله ربانی املشی، آیت الله صانعی و حجت‌الاسلام رفسنجانی به منطقه کوهرنگ و ارتفاعات بختیاری و دامنه‌های زردکوه مسافرت کرد.

حجت‌الاسلام رفسنجانی در مصاحبه با مجلة حوزه به این سفر اشاره کرده، می‌گوید:

" وقتی از آن سفر برگشتیم به اصفهان، منزل آقای (دکتر) بهشتی رفتیم. سفر شیرینی بود، وقتی باز می‌گشتیم توی ماشین با یک افسر ارتشی دعوامان شد؛ عبای آقای مفتح را پاره کردند. وقتی به قم رسیدیم می‌خواستند ما را بازداشت کنند؛ صحنة وحشتناکی پیش آمد که قسمت اخیرش سفر را تلخ کرد "
منبع:سایت نوید شهادت

دسته ها : مفتاح عشق
دوشنبه بیست و دوم 6 1389 15:14
X